تحلیل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه
- شناسه: 73
- چهارشنبه 30 آذر 1402
- انتشار در صفحه ۱
بررسیها نشان داده که نظریههای پساساختارگرا و بهصورت خاص تحلیل گفتمان، با تاکیدی که بر ساخت معنایی واقعیت دارند، در تحلیل سیاست خارجی دولتها به نقش عوامل معنایی، زبانی و گفتمانی توجه میکنند.
پساساختارگرایی، یکی از ابزارهای تحلیل نقادانه وضعیت پساتجدد است (۲۳۱، ۲۰۱۳ Campbell David) اگر بخواهیم معنای پساساختارگرایی در روابط بین الملل را در قالب چند گزاره بیان کنیم می توانیم از تحلیل ریچارد دیویتاک کمک بگیریم که چهار اصل را برای آن برمی شمارد: ۱. توجه به روابط قدرت و دانش ۲. به کارگیری روشهایی مانند شالودهشکنی و تبارشناسی ۳. نقد دولت، مرزبندی، خشونت و هویت ۴ . بازنگری بنیادین رابطه بین و اخلاق (al et Burchill ۷ Chapter, ۲۰۰۵)
پساساختارگرایی و تحلیل گفتمان از زاویهی چگونگی برساخته شدن گفتمان، نقش گفتمان، هویت، برساختن خود و دیگری و همچنین شکل دادن به معنای تحولات بیرونی، به تجزیه و تحلیل سیاست خارجی میپردازد.
بررسیها نشان داده که نظریههای پساساختارگرا و بهصورت خاص تحلیل گفتمان، با تاکیدی که بر ساخت معنایی واقعیت دارند، در تحلیل سیاست خارجی دولتها به نقش عوامل معنایی، زبانی و گفتمانی توجه میکنند؛ لذا چه به لحاظ نظری و چه در توضیح تحولات عملی و عینی خاورمیانه و سیاست خارجی کشورهای این منطقه، در مقایسه با نظریههای جریان اصلی روابط بینالملل، امکانات بیشتری را در اختیار پژوهشگران قرار میدهند. از این رو در این یادداشت با مبانی و گزارههای نظریههای پساساختارگرایانه و بهصورت خاص نظریات گفتمانی، نسبت میان گفتمان و تحلیل سیاست خارجی و امکانات تحلیل گفتمان در توضیح تحولات و سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه را بررسی خواهیم کرد که با رویکردهای موجود در مباحث پساساختارگرایانه نظریهی گفتمان و کاربرد آن در تحلیل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، نظریه های گفتمانی چگونه میتوانند در تحلیل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه تاثیرگذار باشند.
> تحولات خاورمیانه و پساساختارگرایی
در حوزهی تحولات خاورمیانه و با وجود مشکلات و نارساییهای نظری و عملی پیش آمده بر سر راه نظریه ها به نظر میرسد نظریه های معنایی از جمله پساساختارگرایی از طریق عطف توجه به موضوعاتی مانند: فرهنگ، هویت و گفتمان امکاناتی را برای فهم و توضیح این تحولات و همچنین رفتار سیاست خارجی دولتها فراهم کرده اند که شایستهی توجه و دقت اند. شاید در تحلیل سیاست خارجی بتوان با بکارگیری تحلیل گفتمانی، زاویه توجه به چگونه ساخته شدن معنا و شکل گیری آن درون گفتمانها را یافت. بنابراین اگر بخواهیم گفتمان سیاست خارجی را با پساساختارگرایی تحلیل کنیم میبایست جزئیات زمینهی سیاسی و گفتمان سیاست خارجی را بدانیم و با افراد و کنش گران انسانی در تصمیمگیری سروکار داریم.
تحلیل سیاست خارجی برخی کشورهای خاورمیانه
کشورها با یکدیگر وجوه هویتی، معنایی و گفتمانی دارند.
از جمله روابط میان ایران و سوریه؛ روابط عربستان با کشورهای ایران، مصر، قطر، بحرین، امارات و یمن. تحلیل سیاست خارجی براساس نظریه گفتمان به معنای توجه به عوامل معنایی و گفتمانی شکل گیری سیاست خارجی است. براساس اینکه تصمیم گیران سیاست خارجی یک دولت در چه گفتمانی قرار گرفته باشند و جهان یا یک موضوع خاص را چگونه ببینند، معنایی که به آن موضوع خاص داده میشود، تغییر میکند. هر تلقی و برداشتی از واقعیت، شکلی خاص از سیاست و جهت گیری ها را در سیاست خارجی ممکن میکند. به عنوان مثال در بحران سوریه تازمانی که این بحران درون مرزهای خاورمیانه جریان داشت صرفاً با عنوان «بحران سوریه» برای کشورهای غربی معنا میشد اما بعد از آن که مسالهی مهاجرتها از سوریه به سوی غرب مطرح شد و تهدیدهای امنیتی آن مورد توجه تصمیمگیران دولت های اروپایی قرار گرفت بحران سوریه به «بحران امنیتی» برای غرب تبدیل گردید و اقدامات برای محدودکردن آن آغاز شد.
مثلا رفتار حکومت عراق در دورهی صدام و ماجراجوییهای آن با وجود محدودیت های ساختاری نظام بینالملل و قدرت محدود آن کشور، مولفه هایی همچون: توجه به تعریف دگرهای مختلف توسط منابع متعدد هویت مسلط، الزامآور بودن هنجارهای ناشی از آنها و واداشتن حکومت عراق به حفظ هویت مسلط و بازتولید آن را میتوان توضیح داد. دولت سوریه نیز تحت تاثیر گفتمان غرب گرایی سکولار دگرهای هویتی مانند اعراب محافظه کار اسرائیل، عراق بعثی و تا حدی کمتر سنیها و لبنان و اردن برای خود تعریف کرده و بسته به شرایط با این دگرهای هویتی مقابله میکند. مخالفت با سیاست دولتهای عربی محافظه کار نظیر عربستان و اردن و مصر در منطقه، رقابت با عراق در شامات، جنگ با اسراییل برای بازپس گرفتن تپه های اشغالی جولان و سپس روی آوردن به صلح سرد، کشتار سنی ها در دههی ۱۹۸۰، مداخلهی نظامی و سیاسی و اطلاعاتی در لبنان و سرانجام طرح ادعاهای ارضی در مورد اردن را میتوان جلوه هایی از تاثیرگذاری گفتمان حاکم بر سیاست خارجی سوریه دانست (قهرمانپور ۱۳۹۴ص. ۱۵۴). یا مثلا تغییر هویت مصر، متاثر از تغییر گفتمان حاکم بر دولت مصر از گفتمان پان عربیستی به گفتمان ملی گرایانه، از مهمترین عوامل موثر در صلح با اسرائیل و انعقاد معاهدات کمپ دیوید بوده است (مقدم دیمه ۱۳۹۲)
بدین ترتیب میتوان گفت که از یک سو با توجه به دشواری ها و محدودیت های نظری و عملی بکارگیری نظریات جریان اصلی روابط بین الملل در توضیح تحولات منطقهی خاورمیانه و جهت گیری دولت های آن و ازسوی دیگر عطف توجه نظریه های معنایی روابط بین الملل به متغیرهای تاتیرگذاری مانند فرهنگ، هویت و ارزش ها برای توضیح رفتار دولت های خاورمیانه به لحاظ نظری، دستهی اخیر از جمله نظریه های پساساختارگرا مانند نظریهی گفتمان میتوانند در توضیح رفتارهای دولت های منطقهی خاورمیانه کارآمد و موثر باشند. طرح نظریه ها و چارچوبهایی که بتوانند مسائل و زوایای دیگری از تحولات را به ما نشان دهند لزوماً به معنای بی اعتباری چارچوبهای پیشین نیست. آنچه اهمیت دارد مفید و کارآمد بودن چارچوبها و نظریاتی است که میتوانند به درک بهتر و کاملتر تحولات منطقه خاورمیانه و رفتار دولت ها با یکدیگر در این منطقه کمک کنند.
> جمعبندی
براساس آنچه گفته شد در منطقهی خاورمیانه به لحاظ عینی، مسائل و تحولاتی همچون روابط ایران و عربستان، ایران و ترکیه، روابط عربستان و قطر و بحرین و امارات و... وجود دارد که چارچوب ها و نظریات جریان اصلی روابط بین الملل در تبیین و توضیح آنها توان کمتری دارند. در مقابل نظریه ها و چارجوبهای معنایی مانند نظریه های پساساختارگرایانه از جمله نظریه های گفتمان، با تاکید بر جنبه های معنایی و گفتمانی این مسائل، برای توضیح و تحلیل این مسائل مفیدتر و کارآمدتر هستند.
انتهای پیام